پیرمردی سبدهای حصیری اش را یکی یکی زیر نم نم باران ردیف می کند و یک هو بوی زهم ماهی ها تمام مشامت را پر می کند. باران که انگار بازی اش گرفته گاهی شدت می گیرد و گاهی به همان نم نم آمدنش کفایت می کند. پیرمرد یک کیسه پلاستیکی را به سرش می کشد تا سرش را از یغمای باران به در ببرد. " الله الله، برکت بده مارا" صدای همان پیرمرد ماهی فروش است که حالا اول صبحی صدایش را روی سرش گرفته و دارد کسب روزی می کند، آن هم با ماهی هایی که تازه از آب تنی خزر دل کنده اند. بوی سیر تازه و چوچاق کمی آن سوتر امان هر کسی را می برد و می کشاند سر سینی های بزرگ و یکدستی که دسته دسته آنجا جاخوش کرده اند.
اینجا بازار رشت است. یک بهشت خوش آب و رنگ و پرآوازه که محبوب همه اهالی رشت و همه مسافران گیلان است. بزرگترین بازار روباز رشت اما در کل ایران بی نظیر و بی رغیب است، اگر مشتاقید دلیل این تفاوت را بدانید و یا به سرتان زده که یک گشت و گذار حسابی در کوچه و خیابان های رشت داشته باشید و در بین نوای گیلکی ها از فستیوال رنگ ها و عطرها لذت ببرید، حتما با ما در این سفر همراه شوید. اگرقصد دارید چند روزی در شهر بمانید، کار رزرو هتل های رشت را هم به ما بسپارید و با خیال راحت فقط از سفرتان لذت ببرید.
رشتِ بازار
قبل از اینکه سر و کله بوتیک ها و پاساژها و حالا هم هایپر مارکت ها پیدا شود یک بازار بود و یک شهر. مردم از هر نقطه شهر وقتی هوس خرید به سرشان می زد راهشان را کج می کردند سوی بازار. بازار اما دنیایی بود برای خودش، از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد در راسته ها و دالان های پیچ و واپیچش پیدا می شد. بعضی ها بازار را با همه پیچیدگی هایش عین کف دست می شناختند و از هر جا که وارد می شدند سرابه سرا، دالان به دالان راهشان را پیدا کرده و هر چه می خواستند در حجره های بازار پیدا می کردند. اسفند که نرم نرمک از راه می رسید و کمر زمستان را خم می کرد اما بازار غوغا بود. شور زندگی برمی گشت توی شهر یخ زده و توی بازار جای سوزن انداختن هم نبود. آدم ها با لبخندهای پهن روی صورتشان توی بازار سرگرم خرید می شدند و رگ اقتصاد شهر جان می گرفت.حالا سال ها از آن روزها گذشته اما هنوز هم بازارها به قوت خودشان باقی اند.
بعضی بازارها اسمشان سر از لیست میراث فرهنگی درآورده و حالا برای خودشان یک پا آثار تاریخی و باستانی هستند. به هر شهری که سفر کنید رفتن به بازار و قدم زدن در میان کاسبان و خریدارانش مثل یک تور فرهنگی تمام عیار است که ما را با زیر و بم خلقیات مردم شهر آشنا می کند.از وقتی که البرز محو دلبری خزر شد و جنگل هایش را برای تماشا تا لب دریا روان کرد رشت زیباست. از همان روزهای اول که یک روستا بیشتر نبود تا حالا که برای خودش شهر بزرگ و نام داری است. طبیعت سحرانگیز و دلبرانه گی های رشت برای همه آشناست اما این بار از طبیعت رشت صرف نظر کرده خودمان را به یک رویداد هر روزه در دل شهر دعوت می کنیم. راستش را بخواهید ترجیح می دهم که سفرم را این بار از میدان شهرداری رشت آغاز کنم. نگین شهر رشت که حالا با لایه نازک برف و هوای سرد زمستانش پربیراه نیست اگر بگویم که جذاب تر هم شده است.
با لبخندی از دیدار دوباره با این میدان و ساختمان های خاطره انگیزش سلانه سلانه خودم را چند متری آن طرف تر به ورودی بازار می رسانم.ز همان ورودی بازار تابلوی بزرگی نصب شده که با فونتی درشت بر روی آن نوشته شده: بازار بزرگ رشت. اینجا تنها ورودی بازار نیست و انگار چندین ورودی دیگر هم از راسته های مختلف در کار است. بازار اما با یک راسته تنگ آغاز می شود و از همان ورودی فروشنده ها با لهجه گرم گیلکی شان دلبری می کنند و پای هر رهگذری را سست. راستش را بخواهید سرک می کشم تا جایی که چشم کار می کند راسته را نگاه می کنم. هیچ خبری از سقف نیست و من محو بازاری رنگارنگ می شوم که همانند قلب مردمانش آسمان سقف اوست.
این جا بزرگترین و تنها بازار روباز ایران است.رشتی که باشی از همان کودکی روزت را با باران آغاز می کنی و با باران و شاعرانه های گاه و بی گاهش قد می کشی. برای مردم شهر و فروشنده ها که با باران مانوس هستند نداشتن سقف اصلا چیز غریبی نیست. بعضی ها از همان ابتدا یک کیسه پلاستیکی را با قناعت تمام به سر کشیده اند و بعضی ها که انگار به روزترند و دستشان بازتر است چترهای رنگی بزرگ روی بساطشان علم کرده اند. بازار مستتان می کند با معجونی از رنگ ها و عطرها. بیایید از راسته میوه فروش ها شروع کنیم از معجزه رنگ ها و عطر میوه هایی که هوش از سرتان می پراند.هر چه بخواهید اینجا پیدا می شود تازه و خوشمزه و البته با قیمتی مناسب.
یک نفر آنسو میان میوه ها اما بساط کرده و ازگیل های خوشمزه اش را به رخ می کشدکنار راسته میوه ها، چشمتان به ظرف های بزرگ زیتون هم می افتد و آب به دهانتان می اندازد. چند راسته از بازار به همین شکل و شمایل حیرت انگیز و خوش آب و رنگ به مواد خوراکی اختصاص دارد.از انواع ترشی های خوشمزه و چشم نواز و زیتون پرورده های اسرارآمیز تا آب نارنج و لیموی تازه که حتی اگر فرصت داشته باشید پیش چشمتان سر از بطری درمی آورند. علاوه بر ترشی های خوش عطر، انواع رب انار ترش و شیرین و یا حتی رب به پرخاصیت در کنار رب آلوچه و چاشنی های ترش و شیرین دیگر دلبری می کنند و هی چشمتان را اسیر خود می کنند. از عطر برنج که اصلا نمی شود گذشت آن هم محصول همین حوالی و حاصل دست کشاورز و شالی کار شمالی. چای هم که خوراک بازار است با انواع و اقسام اسم ها.
حواستان به ماست، کره، دوغ و پنیر خلاصه هرچه لبنیات محلی است باشد. گاهی وقت ها زن هایی را می بینی که نان های خوش عطرشان را داغ داغ از تنور بیرون کشیده و در طبق برای فروش گذاشته اند و اگر شانس بیاورید با همین پنیر و کره های محلی یک لقمه خوشمزه هم نصیبتان می شد.یک سوی بازار اما زیر آسمان خدا و نم نم زیبای باران که گاهی تبدیل به سیل می شود و امان می برد بوی سیر تازه غوغا کرده و در کنار عطر نعنا و چوچاق سرمستتان می کند. سبزی های تازه و خوش رنگ و لعاب هم که خوراک این راسته است و شانس بیاورید تا اول صبح که بساطتشان برپا می شود شما را هم بی نصیب نگذارند.
از راسته مواد خوراکی به همین راحتی ها که نمی توان عبور کرد! حتما باید سری به رشته خوشکاها و حلواهای زنان رشتی بزنیم و کاممان را شیرین کنیم.اما بازار رشت است و راسته ماهی فروش ها. باورتان نمی شود انواع ماهی هایی که بعضی شان صید همان روز است در بازار پیدا می شود. ماهی ها تمیز و مرتب توی مغازه ها و روی سینی های بزرگ و یکدست ردیف شده اند و صدای آواز مرد فروشنده هم با همان نوای گیلکی بلند است. وسط بازار هم چند نفری با سبدهایشان که پر از ماهی است بساط کرده اند و روزی کسب می کنند.
این جا همه چیز ماهی باارزش است حتی تخم آن! تخم را به زبان و گویش خودشان اشپل می نامند و اشپل ماهی که رنگ به رنگ و متفاوت است نشان از تفاوت ماهی ها دارد. مثل اینکه اشپل در تهیه یک نوع غذای محلی در رشت طرفداران فراوانی دارد!علاوه بر بازار پر رونق ماهی ها یک سوی بازار را نوای مرغ و اردک و گاهی غازهای وحشی پر کرده که قرار است قسمتی از غذای خوشمزه یک بانو رشتی باشد. باور کنید غذاهای رشتی گاهی اوقات در تمام ایران بی نظیر است با رنگ و عطری دلکش و طعمی منحصربفرد. طبخ این همه غذای خوشمزه صدالبته علاوه بر هنر آشپزی بانو رشتی نیازمند مواد اولیه تازه و مرغوب است که در بازار بزرگ رشت به وفور یافت می شود.
بازار آنقدر وسیع است که به هر سو بپیچید سر از یک راسته جدید درمی آورید. یک راسته متعلق به کفش فروش هاست که وقتی دم عید سری به آن ها بزنید بساط کفشهایشان را تا وسط راسته علم کرده اند و کفش های نو را جفت جفت جلو چشمتان چیده اند که اتفاقا مؤثر نیز هست! این راسته سال ها قبل محل نوازندگی مسگرها بوده اما حالا تک و توک مسگری را می بینید که هنوز در این راسته اقامت دارد.یک قسمت از بازار هم مخصوص پوشاک است. انواع و اقسام لباس از خردسال گرفته تا بزرگسال در این بازار پیدا می شود. راسته زرگرها اما خوب قطعا کمی تفاوت دارد. زرگرها راسته شان را مسقف کرده اند البته آن هم از جنس حلبی.
اینجا آینه شمعدان ها هم جلوی در مغازه ها جولان می دهند. راسته بوی عروس و داماد می دهد و لبخند.لوازم خانگی، کریستال، حصیر، سفال و هرچه فکرش را بکنید، در بازار پیدا می شود که هر کدام در راسته و کاروانسرایی جاخوش کرده اند. اگر به دنبال لباس محلی، شانه های چوبی قدیمی و یا مغازه هایی که انگار از غارت تاریخ و گذر زمان جان سالم بدر برده اند هستید حتما در کوچه پس کوچه های بازار آن را خواهید یافت.اگر گشت و گذار در بازار حسابی خسته تان کرده شک نکنید و خودتان را در یکی از همان قهوه خانه ها و یا رستوران های نه چندان لوکس و مدرن مهمان کنید. صرف یک وعده کته کباب در رستوران های داخل بازار از واجبات بازارگردی رشت است، چرا که امکان ندارد این مزه را جای دیگری پیدا کنید.
بازار آنقدر وسیع است که فکر نمی کنم بتوانید از تمام قسمت های آن دیدن کنید.
24 هکتار وسعت تقریبی بازاری است که اگر نقشه هایش را ببینید مثل مویرگی هایی است که در جان شهر ریشه دوانده است. قدمت بازار اما خیلی مشخص نیست ولی آنچنان که تاریخ گواه می دهد همیشه خدا شلوغ و پررونق بوده است. بخصوص که با قدرت گرفتن صفویه استارت توسعه تجاری هم در رشت زده می شود. حتما شما هم واژه طاقه های ابریشم را در سریال های تاریخی شنیده اید. محصولی باارزش که آن روزها در رشت تولید شده با شتر خود را به بنادر تجاری می رساندند تا سر از سرزمین های آن سوی خزر دربیاورند.
بازار رشت محل تردد و تجارت تجار بسیاری بوده و همسایگی با کشورهایی که دور خزر حلقه زده بودند نیز مزید بر علت بود تا تجارت با کشورهای دیگر نیز رونق بگیرد. رشت اما در اواخر قاجار و اوایل پهلوی به یکباره وارد فاز تجدد شد و بناهای مدرن و امکانات جدید راهشان را به سوی شهر باز کردند و بازهم ردپای روس ها که حضورشان در رشت مصادف با ورود مصادیق زندگی مدرن بود.بازار هم آن روزها دچار تحولات اساسی شد و چندین بار توسعه یافت. 14 کاروانسرا در بازار رشت یادگار آن دوران است. کاروانسراهایی که حالا با گذر صد و اندی سال حال وروزشان آنقدرها هم خوب نیست و نیازمند رسیدگی و مراقبت. کاروانسراها اما با آنچه تا بحال دیده اید متفاوت اند. از طاق ورودی که بگذرید به حیاطی دلباز می رسید که گاه درخت هایی بلند آن را زینت داده اند. انگار بهره بردن از خورشید حتی در روزهای ابری امری مهم در این شهر بارانی است.
کاروانسراها اما گاهی به هم ربط دارند و با دالان هایی شما را بین سراها و راسته ها جابه جا می کنند. هرکدام از این کاروانسراها هم داستان خود را دارد. مثلا کاروانسرای چینی چیان ساخته دو برادر است که کارخانه بلور و شیشه داشته اند و اصلا ایرانی نبودند بلکه مهاجرانی بودند که از باکو به رشت نقل مکان کرده بودند. کاروانسرای ملک، سعادت، محتشم، گلشن در کنار کاروانسراهایی مثل طاقی بزرگ که حالا برای خودش یک بازار تمام و عیار است و یا طاقی کوچک هنوز هم محل عبور و مرور و کسب درآمد هستند و اغلب یادگاری از دوران قاجار و یا اوایل دوران پهلوی و حضور روس ها هستند و نامشان در میان گنجینه آثار ملی به ثبت رسیده است.گشت و گذار در بازار رشت خستگی بردار نیست حتی با وجود شلوغی هایش. لذت خرید ماهی سفید و یا سبزی های کوهی خوش عطر و منحصربفرد رشت در کنار سایر زیبایی های بازار بهانه قابل قبولی برای گذران یک روز دلپذیر در شهر رشت است.